پسکوچه
سه شعر از معصومه معصوم زاده
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - زغال:باد می زدگرم می شدیاد تابستان گرم
یاد آن گنجشک روی شاخهاش افتاد
صورتش گل داد
پل
ایستاده بودی آن طرف
روی پل که پا گذاشتم
باز جر و بحث چوبها
باز جیغهای یک طناب نیمهپاره
پل خراب شد به یک اشاره
جنگل
آرایشش را پاک کردند
او را
همرنگ سنگ و خاک کردند
موهای سبزش را تراشیدند
چن
به گزارش چی 24 به نقل از همشهری آنلاین:ياد آن گنجشك روي شاخهاش افتاد
صورتش گل داد
ايستاده بودي آن طرف
روي پل كه پا گذاشتم
باز جر و بحث چوبها
باز جيغهاي يك طناب نيمهپاره
پل خراب شد به يك اشاره
آرايشش را پاك كردند
او را
همرنگ سنگ و خاك كردند
موهاي سبزش را تراشيدند
چندين پرنده
وقتي كه برگشتند
ديگر لانههاشان را
نديدند